امروز تو پیج آزاده یه استوری دیدم که تو هند یه جلسه ی پرسش و پاسخ بود و دختر جوانی از یه مردِ کهنسال از آنها که انگار زیر و بم های زندگی را بلدند پرسید گاهی در زندگی پیش میاد که احساس تنهایی و افسردگی میکنیم و انگار همه بر علیه ما هستند در اون اوقات باید چه بکنیم ؟

و استادش پاسخ داد که در این لحظات برای خیلی از آدمها پیش میاد که فکر میکنن در مقابل کائنات قرار گرفتن و این ابلهانه ترین کار ممکنه که با کائنات رقابت کنیم .

)ادامه ی خرفاشونو در پست بعدیم مینویسم که حداقل برای خودم ماندگار باشه )

میدونی رفیق ؛ مشکلات هستن ، ناکامی ها و ترس ها و اضطراب ها و ناامیدی ها هستن . ولی یه روز که دنبال کار بچه های فرزانگان بودم مصباحی بهم گفت که باید تو این اوضاع سخت خودمونو به یه منبعی وصل کنیم که قدرتمندمون میکنه .درست میگفت . میگفت میخوای اسمشو بذار کائنات ، خدا یا هر چی .

من اسم این نیرو رو گذاشتم تو .و اون روز شکرت کردم که آدمهای خوب سر راهم گذاشتی و هنوز هم شاکرم که علی رغم همه ی بدی های عالم .آدم های خوب سر راهمون میذاری ، مواظبی لبخندمون محو نشه ، دستامون و دلامونو گرم نگه میداری ، ضمیرمون رو به نور امید به خودت روشن نگه میداری و دست گذاشتی روی قلبمون که خیلی اذیت نشیم . 

علی رغم سختی هایی که هست و بود و خواهد بود ولی بخاطر همه ی نعمت هایی که بهم دادی شکرت .ممنونتم رفیق 

خواهش میکنم حواست بهمون باشه همیشه .مارو محتاج غیر خودت نکن .ما فقط محتاج توایم 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وب صدا دست نویس های شاعرانه ... s&r Alone_lover الکترود 6013 مطالب جالب مسافران کربلا !!!دلنوشته های یک بسیجی شاخ گوزنی